بدشان نمیآید افراد موثر را حذف كنند

به نظر من، بخش بزرگی از صاحبان قدرت بدشان نمیآید که افراد تأثیرگذار این منطقه یا به خانه بروند و جایگزین شوند یا بروند. از آنجایی که در این چند سال تا حدی از این موضوع مطلع بودم که نبض داده شده است، چرا شما نمی روید؟
فریدون جیرانی در گفت و گوی این هفته با محمدمهدی عسگرپور به مضامین فیلم از منظری متفاوت پرداخته است. جیرانی معتقد است در حالی که پایگاه اجتماعی مدیران فرهنگی در دولت های مختلف مشخص است، پایگاه اجتماعی جبهه فرهنگی انقلاب در حال حاضر نامشخص است و از اصغرپور می پرسد که آیا جریان های سیاسی بدون پایگاه اجتماعی می توانند هویت داشته باشند؟ اصغرپور پاسخ می دهد که جنبشی که اساساً مبنای اجتماعی ندارد کاملاً باطل شکل گرفته و یقه ای درست می کند که انگار واقعی است مردم توخالی هستند و چیزی نمی دانند.
آنچه اصغرپور به آن اشاره می کند این است که آیا این امر قسمت مدیریتی این پایگاه را درست می کند؟ یا آن بخشی از قدرت های جهانی که نمی خواهند ایران در منطقه ثبات جدی داشته باشد؟
به گفته اصغرپور، ناگهان با افرادی در کشور مواجه می شویم که این سوال را در ذهن خود می پرسند که چگونه با این همه اختلاس چندین سال در این کشور به کار خود ادامه داده و حتی با نهادهای قدرتمند نظامی ارتباط داشته باشند.
در این گفتگو موضوعات بسیار مهم و قابل تاملی مطرح شد و جیرانی نیز می گوید: در 43 سال گذشته بی تدبیری هایی را که مسئولان سینما از سانسور و تعطیلی و محدودیت سینماها می گویند را ندیده است.متن این گفتگو پیش روی شماست.
جناب آقای عسگرپور، خوش آمدید، خوشحالم که دوباره با شما صحبت می کنم.
با سلام خدمت شما و بینندگان خوشحالم.
آقای عسگرپور حرف ها و مسائل زیادی برای بحث دارد. میخوام تاپیک رو شروع کنم آقای عمادالدین باقی در انتخابات 84 در مرحله دوم انتخابات که بین آقای هاشمی و احمدی نژاد رقابت شد یادداشت کوتاهی نوشت و در این یادداشت از همه خواست به آقای هاشمی رای بدهند. دلیلش هم این بود که احمدی نژاد پایگاه اجتماعی مشخصی ندارد و فردی بی ریشه است. در آن زمان هیچکس معنای این یادداشت را نفهمید، اما وقتی چهار سال اول دولت احمدی نژاد تمام شد و سرمایه داری بی ریشه از دل دولتی که می خواست عدالت خواه بود بیرون آمد، معنای یادداشت فهمیده شد. آقای عسگرپور من مدتی است که سردرگم هستم، نمی دانم پایگاه اجتماعی این جبهه انقلاب فرهنگی که الان مدیریت فرهنگی را بر عهده دارد چیست؟ پایگاه اجتماعی آقای لاریجانی مشخص بود، پایگاه اجتماعی میرسلیم مشخص بود، ریشه در موتلفه داشت و موتلفه نماینده سرمایه داری تجاری بود. پایگاه اجتماعی وزرای اصلاحات مهاجرانی و مسجد جامعی مشخص بود، ریشه در طبقه متوسط داشتند، حتی پایگاه اجتماعی صفراهندی هم مشخص بود.او نماینده تفکر راست پشت احمدی نژاد بود، پایگاه اجتماعی جنتی و سید عباس صالحی هم مشخص بود. می توانید به من کمک کنید تا بفهمم پایگاه اجتماعی جبهه انقلاب فرهنگی کجاست؟
این سوال ممکن است برای هر یک از ما نامشخص باشد یا ممکن است با توجه به احساسات و عواطف خود قضاوت کنیم، این یک سوال مهم برای ما و همه است. قبلاً اگر فکر می کردید می توانید داستان ها را به دو قسمت تقسیم کنید و اصرار حکیمیت این بود که آن را به دو قسمت تقسیم کنید، نه بیشتر، نه سه یا چهار قسمت، حالا اینطور نیست. لااقل یکی از این بخشها، یعنی حقیقتی که اصولگرایی از آن برخاسته است، مشتقات زیادی پیدا کرده است و دشمنی متقابل آنها حتی شکل سنتی آن نیست که راست و چپ با هم گرفتند. من فکر می کنم حتی برخی از آنها در درون گروه خود خصومت بیشتری نسبت به جناح راست با چپ دارند. من خودم به شدت به این موضوع شک دارم. اگر این موارد را مثل یک فیلمنامه نویس کنار هم بگذاریم و رابطه علت و معلولی آنها را حداقل در حوزه فرهنگ پیدا کنیم، در ایران قابل انکار نیست. یعنی دیگر در فرهنگ و جریانات سیاسی و مذهبی ما نیست، الان کجا پیداش کنیم؟ وقتی به برخی از وقایع مانند برجام نگاه میکنیم، از گشودن گرهها متوجه میشویم که چرا یک جریان شدیداً با آن مخالف است، چگونه ممکن است که جناحهای رادیکال در ایران و اسرائیل مخالف آن باشند. همان زمان.در عین حال آن بخشی را که دشمن می نامند، در یک موضوع تفاهم دارند. البته به نظر من حمایت آنها عمدتا اقتصادی است نه فرهنگی-ایدئولوژیک. تقریباً در هر یک از این موضوعات که وارد می شوید، رد اقتصادی یک پیوست اقتصادی دارد و آن پیوست اقتصادی در فرآیند پولشویی است. نقل و انتقالات برخی از وجوه وجود دارد، در واقع همه نوع چیز وجود دارد.
به نظر من ریشه بسیاری از آنها اقتصادی است. یعنی تقویت پایه های جریان های خاص، احزاب خاص از طرق مختلف که ما متوجه برخی از آنها نیستیم.
از نظر اقتصادی منظورتان حزب و هر چیزی که نماینده طبقاتی نیست؟ اینگونه نیست آن؟ به اقتصاد آشفته ایران فکر کنید.
اگر بخواهیم به اقتصاد رسمی توجه کنیم همین نوشته است. دفترچه بودجه داریم، یکسری چیزها در آن مشخص است، اما ظاهراً روند کار اینگونه نیست، یکدفعه به اتفاقاتی برمی خورید، با یک نفر مواجه می شوید، چطور ممکن است با این مقدار بداخلاقی، او می تواند چندین سال در این کشور به کار خود ادامه دهد، حتی با نهادهای نظامی قدرتمند وصل است، سپس یک جایی معلوم می شود که این همه اختلاس یا پولشویی بوده است.بعد از چند سال. سوال من این است که آن سازمان اطلاعات چگونه کار می کرد؟ آن جریان را باز کنید، ببینید چطور ممکن است یک نفر چندین سال این کار را بکند، با یک یا چند جریان یا گروه سیاسی مرتبط باشد. در برخی کشورها آن را به صورت غنی سازی جریان یا جریانی می بینید که می توان آن را به یک نهاد سیاسی مرتبط کرد، اما اینجا اینطور نیست، یعنی نمی توانید آن را پیدا کنید. چند نفر می توانند در فلان موضوع، در فلان اختلاس، در فلان موضوع پولشویی با یکدیگر همکاری کنند که ممکن است از جریان های مختلف سیاسی باشند. به نظر من یک جورهایی از جنگ شروع شد، کشور ما در شرایطی قرار داشت که برای زنده ماندن باید با دنیا رابطه برقرار می کرد، باید تجارت می کرد، اما این کار از طریق رسمی امکان پذیر نبود. باید کانال های غیر رسمی ایجاد می شد. این کانالهای غیررسمی بخشی توسط خود نهادهای حاکمیتی ایجاد میشوند و بخشی در خارج از آنها ایجاد میشوند و به آنها متصل میشوند. بعد از آن تحریم ها زیاد شد، نفت فروخته شد، باید پول می آمد و گفته می شد مقدار زیادی از آن پول هدر رفت، عده ای آمدند نفت بفروشند و چیزهای دیگر، معاملاتی که قرار بود انجام شود. کانال های غیر رسمی و پول جابجا شد.
این عجیب ترین قضاوت تاریخ است.
جدا از این که آدم نباید دو سال کار کند، باید کار کند، متنی که می خوانید را باور نمی کنید. این چه قضاوتی است در مورد غرور جهانی و دست های خارج از کشور…
و مشاوره روانشناسی
که اشاره شد که سعی دارند این مکان را شبیه اندلس کنند، باید بروند کتاب مربوط به اندلس را بخوانند. من اصلاً نمیتوانم این شباهتها را درک کنم و اینکه چگونه میتوان آنها را به یک حکم دادگاه رساند. به شما یک تریبون می دهند، این اتفاق با کمک صدا و سیما می افتد، خیلی از آنها می توانند به عنوان کارشناس سیاسی- مذهبی-اقتصادی-فرهنگی برای اظهار نظر در صدا و سیما مراجعه کنند و تعدادشان کم است. اما چگونه می تواند به صورت حکم درآید؟بقیه مقامات قضایی را نمی شناسم، نمی دانند چه حکمی است؟ حکم روشن است، می گوید شما بر اساس ماده قانونی و تبصره خاصی مرتکب آن اشتباه شده اید و آن مجازات است. حالا چه مخالفت کنه یا نه ولی اگه تو قضاوت میگه من به خاطر اصل و نسبت متوجه شدم آدم خاصی هستی رفتیم با خانواده ات صحبت کردیم این کار رو بکن (همه اینها رو در قضاوت می نویسم) ، استکبار جهانی آن چیزی است که در سال های اخیر با کشور ما آورده است، آیا این شیوه قضاوت به درد بقیه قضات نمی خورد؟ به نظر من بخشی از این تحولات ریشه در یک سری بنگاه های اقتصادی غیررسمی دارد که بسیار بسیار بزرگ شده اند.به نظر می رسد منابع ما برای چیزهای دیگری که ما از آنها نمی دانیم هدر می رود! ما واقعاً بخشی از آن را می دانیم و فعلاً نمی توانیم آن را بگوییم زیرا اگر آن را بگوییم امثال ما را صدا می کند و بر اساس آن قضاوت می شود. ظاهراً بسیاری از همکاران ما و افراد دیگر نیز همین افکار را دارند. راهی برای گفتن وجود ندارد، یعنی رسانه های رسمی کشور ما نمی توانند این را بگویند و بعد می گویند اگر اعتراض کردی خیلی خوب کار می کنی، اگر انتقاد کنی خیلی خوب می کنی. حالا می گویند اگر اعتراضی دارید بروید پیش همان آقا اعتراض خود را بیان کنید خیلی واضح است بروید مجلس بروید استانداری خداحافظی کنید. خنده از آنجا می آید. روشن است که راه اعتراض برای شما، راهی که می توانید مشکلات خود را مطرح کنید، روز به روز بسته تر می شود. بعد به ذهنشان خطور میکند که چرا مردم اینطور در خیابان میروند یا میگویند چه چیزی شما را آزار میدهد و همه اینها به این دلیل است که روز به روز امکان انتشار یک نظر بسته میشود.
جناب عسگرپور، جبهه فرهنگی انقلاب نیز مخالف طبقه متوسط است و معتقد است آنچه در جامعه غرب زده می شود، طبقه نوپای است. وقتی جریانی طبقه متوسط را نمی پذیرد، خودش باید نماینده طبقه دیگری باشد، اما این جبهه نماینده طبقه پایین نیست زیرا آنها برای سرمایه داری مرید آقای مصباح هستند. آقای عسگرپور من گیج شدم. برای طبقه متوسط در سراسر جهان مهم است که رشد کشورشان با رشد طبقه متوسط مرتبط باشد، ما اینجا آن را تکذیب می کنیم.
انگار باورت می کنم، می خواهیم با هم نماز بخوانیم، تو جلو بایست. می دانم وضو نمی گیری، اما می گوییم نماز جماعت هم بخوانیم. به نوعی تضاد ذهنم را حل کردم. من نمی گویم آنچه کشف کردم درست است. دوم، من تازه فهمیدم که می خواهم چه کار کنم. این می تواند باعث درد بیشتر من شود. به نظر من بیشتر این داستان خارج از ایران کارگردانی می شود. برخی ممکن است فکر کنند که مانند عموی ناپلئون فکر می کنند. بنابراین معتقدند که حتی تصور کنیم کشوری خارج از ما، حکومتی خارج از ما، با منافع ما در تضاد جدی است، ریشه این درگیری از کجا می آید، بحث دیگری است، ما دعوا را شروع کردیم، او شروع کرد. بجنگ این بحث دیگری است اما الان با چه چیزی روبرو هستیم؟به هر دلیلی، فرض کنید این سناریو در دنیا نوشته شده یا افرادی هستند، می گوییم دشمنان زیادی داریم، باید این گونه باشند، دشمنان باید اینطور فکر کنند، این دشمنان باید چه کار کنند که این وضعیت ایجاد شود. من فیلمنامه را خواهم نوشت. چه کنند، چه نکنند، آیا فقط گزینه نظامی روی میز است، دنیا سال هاست تغییر کرده است، گزینه نظامی همان وضعیت روسیه و اوکراین خواهد بود که در روزهای اول بود. او نخست وزیر انگلیس بود، جنگ بسیار طولانی در پیش است. تقریباً همین اتفاق می افتد اگر آنها فکر کنند که موضوع تا دو هفته دیگر تمام می شود، ظاهراً اینطور نیست، به دلایلی که من از موضوع اطلاعی ندارم. اما اگر بخواهند این سناریو را طوری بنویسند که ایران همیشه این مشکلات را در داخل داشته باشد و روز به روز ضرر و زیان بیشتری داشته باشد، روز به روز نخبگانش عقب نشینی کنند یا به خارج از کشور بروند یا سکوت کنند و روز به روز در یک روز کسانی که مستحق بیشتر هستند کمتر می شوند اگر دستگاه ها حضور داشته باشند چه اتفاقی می افتد؟ وقتی می نویسید این اسکریپت اجرا می شود یا چیز دیگری است؟ شما، فردی که بیت کوین را بیت کوین نامیدید، یعنی او فکر می کند کوین کوین می نامد و او فکر می کند کوین کوین است، او می تواند مسئولیت اقتصادی در این کشور را بر عهده بگیرد، واقعاً به همین سادگی است! یعنی نام بردن از کسانی که کمترین اشراف را در موضوع و مشکل روحی شان دارند، بحث دیگری است.همین که شما را جابه جا کنند کافی است، یعنی هیچکس جای او نیست و کسانی که مستحق آن هستند، مشکل را هدایت می کنند، مخصوصاً آن قسمت هایی که به بخش فکری جامعه می رسد، قسمت میانی و بالای جامعه. جامعه از نظر عقلی نه فقط از نظر هستی برای یک نفر کافی است. اجازه دهید آنها ندانند چگونه با آنها صحبت کنند یا ندانند چگونه این مشکلات را حل کنند، در این صورت همیشه با سردرگمی روبرو خواهید شد. در اقتصاد هم همینطور است بحث ماشین را ببینید در عرض 4-5 ماه این همه عدم تسلط را متوجه نمی شوید هفت مدل اعلام کنند که فروش اینگونه است و خریدها اینگونه است. در هر میدانی که بروید همین اتفاق می افتد، اصلا از تپه سالم بیرون نمی آیند. در هر رشته ای که وارد شوید در حوزه بهداشت و درمان هم همینطور است. من نمی توانم به مردم نان سالم بدهم. وقتی الان نان میخری، مردم نمیدانند ما چه میخوریم. برای ما مشخص نیست که وقتی با نانوا صحبت می کنید، به شما بگوید که چقدر آرد ذرت اضافه می کنند. ما نمی فهمیم چرا نان اینقدر خشک است. تازه فهمیدیم نان درست کردن هم بلد نیستند. یعنی نان ساده. اینکه مظلومی که مسئله نان را مطرح می کند نمی تواند آن را به درستی به مردم بدهد، بحث قیمت است.فرقی نمی کند کدام رشته را به صورت تصادفی انتخاب کنید. بد نیست بگوییم هیچ حوزه ای در حوزه سینمای ما. الان مثلاً ببینید من به آقای ارشاد می گفتم در این 20-25 سال گذشته وارد هر حوزه ای می شوید، بالاخره از نظر فنی اتفاقاتی افتاده است. رستورانی که وارد می شوید مثل قدیم نیست، وقتی وارد بانک می شوید، صف می بندند تا در صف بایستید. او روزی ده بار در صف بانک دعوا می کند. اینجوری بگو چه تفاوتی در 25 سال گذشته در شورای پروانه ساختمانی وجود دارد.
تفاوتی نداشت.
فقط از نظر ساختاری فکر می کردند این اصغر آقا بهتر از اکبر آقا می آید و حسابرسی می کند. اگر چنین است، وای به حال ما؟ ما قبلاً می خواستیم فیلم را بیرون بیاوریم، مجبور شدند قوطی ها را ببندند، حالا اینجا در این استودیو فیلم خودت را بساز، آن را راه اندازی کن، برو جشنواره، فرقی نمی کند، نکنه تفاوت؟
همه چیز باید تغییر کند.
میبینی چقدر تغییر کرده؟ فقط سیستم اگه میخوای ثبت نام کنی یه بار هک شد هنوز درست نشده سیستم اسکریپت هاتو ثبت میکنه همون پنج نفر هفت نفر اسکریپت رو همون و بالاتر میخونن. به هر حال وقتی به یک سری از این داستان ها نگاه می کنید، احساس می کنید که ما تحت کنترل هستیم. این نظر شخصی من است.حداقل من اینگونه تحلیل کردم.من توانستم بخشی از مشکل ذهنی را که جای دیگری بر ما حاکم است حل کنم. حال این دیدگاه خوش بینانه است یا بدبینانه و اگر آن را بپذیرم می خواهم چه کار کنم؟ راستش را بخواهید حداقل در چند ماه اخیر جلسات زیادی در مورد همکارانی داشتم که در خانه هنرمندان مشکل داشتند و بسیاری از مشکلات دیگر و او هم روز دیگری بود.کم کم به بخشی از حکومت که نمی دانستم با چه کسی صحبت می کنم، با نماینده کشور دیگری صحبت می کنم، نماینده دشمن یا دلسوز نظام، اعتمادم را از دست دادم؟ اینو دیگه نتونستم پیدا کنم میشه گفت آدم به اون بدبینی میرسه یا مدل ذهنیش اینطوریه مشکل خودشه ولی واقعا بقیه جور دیگه فکر میکنن؟ ما ممکن است رفتارهای متفاوتی داشته باشیم، اما اگر خیلی با هم بنشینیم و صحبت کنیم، به نظر می رسد که بسیاری از آنها همین طور فکر می کنند، اصل ماجرا این است که ظاهراً مردم دیگر نمی توانند بنده خود را پیدا کنند. بچه ها هر چقدر هم که روی میکروفن بایستند و بگویند من نوکر ملتم هستم، من خادم ملتم، همه می فهمند که این حرف ها دروغ است چون روز گذشته همان آقا چیزی را آنجا برد و یک نفر دیگر چیزی را برداشت. این اشتباه را مرتکب شد، معلوم شد که همه چیز نمایشنامه است، یک نمایشنامه هست به نام من نوکر مردم هستم، من نوکر مردم هستم. آنها فکر می کنند که مثلاً این حرف ها سؤال را حل می کند، اما اصل سؤال را حل نمی کند.
حالا تکلیف آن مدیریت فرهنگی چیست؟ ما 43 سال سابقه مدیریت فرهنگی داریم و در این 43 سال این بی احتیاطی که در مورد سانسور، تعطیلی، محدودیت ها صحبت می شود را ندیده ام، تاریخ این مملکت را بررسی کرده ام.مدیران تمایلی به صحبت درباره سانسور و بازداشت نداشتند، اما الان علنا به معاونان و مشاوران می گویند دستگیر می کنیم، دستگیر می کنیم، جلوی آن را می گیریم، من گیج شدم.
من فکر می کنم بخش بزرگی از کسانی که حداقل در فرهنگ و هنر قدرت حاکمیت دارند، بدشان نمی آید که افراد تأثیرگذار در این حوزه یا به خانه بروند و جایگزین شوند یا بروند. چون من هم در این چند سال تا حدودی به این موضوع واقف بودم که به آنها انگیزه داده شد که اگر مشکلی دارید نمی روید، آن بنده خدا در تلویزیون گفت اگر از جمع کردن وسایل ناراحت هستند و ترک، در واقع از فکری است که من همیشه در مورد آن صحبت می کنم. در این اتاق ها یک نفر از دهان بیرون نمی پرد. از این گذشته، من آن را به طور جدی در بسیاری از این جریان های خود دیده ام. مطرح شد و نبض «باشه برو برو» به برخی از فیلمسازان ما داده شد و به خاطر همین حرف ها می دانند کسانی که می روند به سرنوشت از دست دادن کارکردشان دچار می شوند. در عین حال به نمادی برای هنرمندان تبدیل می شوند. همه این طرف بگویند، همه اینطور به نظر برسند، مراقب باشید.تا دیروز اینجوری فیلم می ساخت حالا اینجوری شده یا اگه تو ایران بمونن تبدیل به آدمای کوچولو و بی شخصیت میشن. البته الان این نسل مدیریت تلویزیون را هم به دست گرفته است و برخی از حوزه های دیگر هم مسلماً اعتقاداتی دارند (این را در شرایطی می گویم که جلد قضیه است، پنجره داستان است، چه اتفاقات دیگری پشت سر است یا چگونه است. آنها مدیریت می شوند موضوع دیگری است.) در ظاهر ماجرا از این قرار است که بسیاری از مقامات عالی کشور رفته اند و سعی کرده اند ذهن خود را آرام کنند تا نگران نباشید که همه آنچه تا به حال رخ داده اشتباه بوده است، از این به بعد این اتفاق خواهد افتاد. نسل دیگری باشید که خواهید دید.
40 سال گذشته را فراموش کنید.
نسل دیگری در راه است. ما آنها را آموزش می دهیم. به زودی خواهند آمد. برای همین وقتی می گویید چرا تلویزیون اینطور است چون قول داده اند نگران نباشید، یک لحظه صبر کنید، می آیند، تجربه می کنند، سریال می سازند. آنها دو را نابود می کنند، سپس آنها را تعمیر می کنند. آیا آقای جیرانی فیلم می سازد، همه آنها درجه یک هستند؟ نه. آقای فلانی داره فیلم میسازه چطور بود؟ همینطور یاد گرفتند.اما این کار دست ما نیست. اغلب نتایج آنها مستقل از کیفیت آثار است که بحث دیگری است. افرادی که در این مجموعه قرار می گیرند، اگر فیلمساز و هنرمند شوند و آثارشان مورد توجه قرار گیرد، از دایره خود خارج می شوند، یعنی همیشه اتوبوسی دارند که خودشان از قبلی ها انداخته اند بیرون و از آن خارج شده اند. قبلی ها، و آنها افراد جدیدی را انتخاب کردند، و این افراد جدید همیشه آنجا هستند. بلند می شوند.
من با تفکر دوران جوانی موافقم، با تفکری موافقم که می خواهد جور دیگری ببیند حتی اگر مخالف فکر من باشد، فیلم های عمار را دنبال کردم، چیزی در آنها نیست، در فیلم ترمینال غرب غرب زدگی به ساده ترین و ساده ترین ها نفی می شود. پیش پا افتاده ترین مشکل در فیلم های عمار مضمون عمیق و تاثیرگذاری ندیده ام.
رسانه ها در مقابل چه کسانی مسئول هستند؟ منظورم این است که من رسانه دارم، از چه کسی می توانم خواهش کنم؟ کدام جریان را بخواهم؟ گاهی اوقات شما رسانه یک سازمان خاص هستید، مثلا یک موسسه رسانه خود را دارد. خبرنامه داخلی برای خودش چیزی دارد، مخاطبان خودش را دارد و غیره. رسانه ها نباید نهاد نظامی، بازرگانان، هنرمندان و سایر لایه ها را پوشش دهند، یعنی حلقه من آنقدر بزرگ است که آنها در آنجا حضور داشته باشند. تلویزیون های دنیا هم همینطور. آیا شما به شکل جدی به این مانیفست نگاه می کنید، من باید از چه کسی راضی باشم؟ برای راضی کردن مردم – اگر مردم مشکلی دارند – بگویند من شبکه فلان کشور هستم، مخاطبان من مردم کشورم هستند، هر چه بیشتر بهتر است، بنابراین تمام ایده ها و برنامه ها و همه تبلیغات آنها هدفمند است. در افزایش یا حفظ مخاطب از روز به روز.آن را کم نکنید. اگر زیر یک حد باشد، مدیران استعفا می دهند، خود رسانه ها شکست می خورند. اتفاقی می افتد که نمی افتد. حالا برخی از شبکه های اروپایی را نگاه کنید، تقریباً همه آنها خصوصی هستند، به جز چند مورد، یک اتفاقی برای آنها افتاده است، بعد از مدتی نمی توانند خود را در رابطه با مردم حفظ کنند، آمارشان می افتد، درآمدشان می افتد، سقوط می کنند. ادغام می شوند یا حذف می شوند برخی که شبکه دولتی بودند خصوصی می شوند صدا و سیما به چه کسی پاسخ دهد؟ اگه فردا حساب میشه دو نفر جواب بدن؟ چه کسی باید پاسخگو باشد؟ بودجه مشخصی دارد که با بودجه آنها مدیریت می شود، هر چه میزان تبلیغات بیشتر باشد، قسمت دیگر بودجه بیشتر پوشش داده می شود، حالا فرض کنیم مخاطب از 30 میلیون تا 20 میلیون نفر تا 10 میلیون نفر باشد. به 5 میلیون نفر صدا و سیما باید با یک مکان خاص مکاتبه کند، با مردم مکاتبه نکند. برای همین این چرندیات و این بحث ها را کنار بگذارید که من رئیس یک جایی هستم، من نوکر مردم هستم، من فربه مردم هستم، من بنده مردم هستم، این چیزها را رها کنید. میکروفونراستش را می گویم در رسانه ها به شکلی واقع بینانه اتفاق می افتد، من فکر می کنم RTV یکی از تلویزیون های کمیاب در جهان است، اکنون شاید فقط یکی دو RTV دولتی باقی مانده باشد وگرنه کره شمالی و احتمالاً یکی یا دو مکان دیگر اما در هیچ کجای دنیا اینطور نیست. اصرار قانونگذار بر همین است و لاغیر، باعث شده صدا و سیما فقط به نهادهای دولتی پاسخگو باشد و نه به همه، نه به برخی، اصلاً پاسخگوی شهروندان نباشد. مهم نیست الان ناراضی باشی، تلویزیون اهمیتی نمی دهد که بخش بزرگی از مردم ناراضی باشند، غرفه ها را فراموش کن، حقیقت را به تو می گویم. به همین دلیل این اکوسیستم مدل خود را ایجاد می کند، یعنی نباید مدیر یا مدیرانی حضور داشته باشند که در مقابل مردم پاسخگو باشند، باید مدیران و مدیرانی باشند که فقط در برابر دولت پاسخگو باشند. هیچ مدیری نباید وجود داشته باشد که بتواند 50 درصد مخاطب را به 51 درصد مخاطب برساند. اون قسمت اصلا مهم نیست حالا تعداد سریال های تلویزیونی در برخی فصل ها تک رقمی شده است.
در مصاحبه آنها 28 درصد و 20 درصد به نظر من زیاده روی است.
آمار واقعی رگه های تک رقمی نشان می دهد.چه کسی باید آمار واقعی این رسانه را بدهد؟ او باید خودش را بدهد. چه کسی باید بازرسی را انجام دهد؟ باید خودت انجامش بدی بازرسی دارد، باید به امور خودش رسیدگی کند. می گویند شورای نظارت بر صدا و سیما وجود دارد که نمی دانم جدی گرفته شده است یا نه، اما جای پاسخگویی نیست. حالا شما رسانه اینجا هستید، اگر مخاطبتان بیفتد چه می شود، باید بروید.
اما او اصلاً آن وضعیت را ندارد، وقتی این وضعیت را درک کنیم، میفهمیم که چرا مدیرانش اینطور انتخاب شدهاند، میفهمیم که چرا سازش و سازش اینطور است؟ چرا با مردم اینطور صحبت می کنند؟ چرا با بخش خصوصی اینطور صحبت می کنند؟ اما در مورد قانونگذار آنچه گفتم باید ذکر شود این است که در مجموعه قوانین یک سری قوانین داریم که در ذهنم آنها را قوانین تزیینی نامیدم، آنها قوانین هستند، تزئینات هستند، پس برای چیست؟ وقتی رئیس مجلس ما با رئیس مجلس یک کشور ملاقات می کند، باید بگوید ما چنین قوانینی داریم، باید بگوید چقدر پیشرفته هستید یا باید در جایی در کنفرانس از آن استفاده کند تا شما را مطلع کند. که ما در کشوری زندگی می کنیم که چنین قوانینی دارد؟ مثلاً ما یک سری قوانین داریم به نام قانون بهبود محیط کسب و کار، فکر می کنم در سال 90 ابلاغ شده و ماده 2 دارد که بد نیست الان بخوانید.من می توانم آن را بخوانم. نوشته شده است که نهادهای دولتی باید نظرات اتاق ها یعنی اتاق بازرگانی و در غیاب تشکل های صنفی و کارگری و کارفرمایی را بگیرند و در صورت لزوم با آنها جلسه بگذارند. از سال 1990 تا الان می توانید یک مورد را در این 12 سال برجسته کنید. در حوزه فرهنگ این اتفاق افتاد، در حوزه های دیگر من کار ندارم، یک مورد اتفاق نیفتاد، چه کسی باید رسیدگی کند؟ چرا این قانون را پذیرفتید؟
بخشی از قانون که تزیینی نیست قوانینی است که در یک زمان نوشته شده است، بعد قانونگذار و مجموعه این وسایل که می بینید بسیار وسیع و طولانی است. معاون رئیس جمهور این و آن را دارند، معاون بیسار را دارند. ما جزو کشورهایی هستیم که مدیران ما مدیران سرسخت هستند و بعد تعجب می کنند که چرا مردم لجبازی می کنند. لجبازی از آنجا شروع می شود، آن لجاجت یعنی چقدر مثال بزنم. اولاً هر پدیده جدیدی که وارد کشور ما می شود، اول باید با آن مواجه شد، یعنی هر چیزی که وارد می شود دشمن است، اول با آن مبارزه می کنیم، نمی پذیریم، منع می کنیم، نمی بینیم.
خود تاریخ است.
الان ماهواره ممنوعیت قانونی نداره؟
بله حرام است.
بعضی از این قوانین را که نگاه می کنید، می بینید به خاطر آن پارادایم سرسخت، دیگر اصلاح نشد، گفتند زشت است اگر بگوییم باید می گذاشتیم یا انجام می دادیم.
خیلی جالبه
به طور بالقوه اکنون همه ما مقصریم، نمیدانم، درباره ویدیو مطمئن نیستم، اما همانطور که به خاطر میآورم، طبق قانون، فیلم بعد از آن منتشر نشد. این ماهواره اساساً منتشر نشده است. یکی از مواد قانونی جالبی که به آن برخوردم مربوط به نحوه مجازات مرتکبین اعمال غیرقانونی در زمینه ضبط صدا و تصویر است. این برای سال 85 یا 86 بود. یک بند در ماده 2 وجود دارد که در ماده 2 آمده است که کسانی که برای مقاصد تجاری یعنی تجاری سازی ضبط صدا و تصویر، فیلم، تولید فیلم که در آن زمان سریال سازی هم داشتند. روی DVD، باید از وزارت راهنما مجوز بگیرد. قانونی که من می گویم این است که جریمه بعدا مشخص می شود، اگر این کار را نکنید از یک میلیون تا 10 میلیون جریمه می شوید. مال اون زمانه و آپدیت نشده. الان مهم نیست، اما نکته مهم اینجاست، بعداً ببینید آقایان می روند شورای عالی انقلاب فرهنگی، می گویند. سریال باید برود، سینمای ساترا هم باید برود، به هر حال خیلی فکر کردند، انرژی گذاشتند، نفهمیدند، قانون را زودتر تصویب کردند، در مجلس اعلام کردند، سال 84 یا 85 تصویب کردند. کسی که با این کار سر و کار دارد باید برای گرفتن مجوز به آنجا مراجعه کند.شما می خواهید این کار را بکنید، لغوش کنید، قانون جدید بنویسید، ما کجا زندگی می کنیم، ما هنوز نفهمیدیم که با یک قانون مواجه هستیم، تکلیف قانون قبلی چه می شود؟
یعنی ما در قوانین گم شده ایم، بسیاری از قوانین که برخی از آنها یکدیگر را نقض می کنند. در همین قانونی که عرض کردم و همچنین در سایر قوانین مجلس آمده است که قبل از این اگر قانونی در این زمینه تصویب می شد لغو می شد و جایگزین این می شد، قانون یعنی این، آیا رفتند. بدین ترتیب؟ چرا نرفتند؟ اگر با آینده این عرصه بازی می کنند، آینده سینما به کجا می رود؟ حوزه صدا و تصویر به کجا می رود؟ با این فکر می خواهند به دنیا بگویند ما کی هستیم. با این شکل قانون گذاری؟ حتی نرفتند مطالبی را که قبلا تایید کرده بودند بخوانند؟
این خیلی عجیب است.
من فکر می کنم. البته تشکل های کارگری می تواند یکی از وظایف ما باشد، وقتی می نشینیم این کار را بکنند چون دیگران این کار را نمی کنند، در ارشاد این کار را نمی کنند، اگر می کردند ما در این شرایط نبودیم. مجوز برای تصویب قانون نیست، مجوز برای نشان دادن قانون است، مجوز برای ایجاد آیین نامه مصوب دولت است، به صراحت می گوید باید پنج نفره باشد، الان هفت نفر هستند، می گویند نه، دان. با ما در این مورد صحبت کن، نمی دانم الان اعتراض می کنیم، می گویند شما دارید کار سیاسی می کنید.همکاران ما منتظرند، می گویند شما مشغول کار سیاسی هستید، مثل کشورهای متمدن اول درباره آن یادداشت نوشتیم، گفتیم آقا هفت نفر نیستند، پنج نفر هستند، کار توافقی است؟ چه کنیم؟ بعد از این باید سکوت کنید چون می گویند ملوس چه تشکل صنفی است! باید نظر بدیم؟ آیا باید مذاکره کنیم؟ چه کنیم؟ این داستان در خیلی از حوزه های ما تقریباً یکسان است، ببینید ما را وادار می کنند یکی از آن دو گزینه را انتخاب کنیم یا باید به گونه ای عمل کنیم که ابعاد بزرگ و حتی جهانی داشته باشد! یا باید ببندیم و بگذاریم برود! در این ماجرا هیچ حد وسطی وجود ندارد، انگار قرار است مشکلی را مطرح کنیم، به ما می گویند در این مورد اشتباه می کنید، اگر بهانه ای دارید توضیح جدید بدهید. دوستان ما در ارشاد چقدر تلاش کردند البته فکر می کنم متوقف شد چون خیلی در مورد آن صحبت کردیم و تقریباً مرموز بود که آیین نامه مجوز ساخت و نمایش را به شورای عالی فرهنگ ببرند. انقلاب و تبدیلش به قطعنامه که بعداً آن متن اولیه را خواندم، به آنها می گویم اجازه بدهید متن را بخوانیم، فکر می کنند نمی توانیم به اتحادیه بدهیم.خیلی جالبه
همون قانون بهبود کسب و کار که گفتم باید انجامش بدی باید نظر اتحادیه رو جویا بشی. بر اساس این قانون، آنها نمی کنند، پس ما با مصوبه مواجه خواهیم شد. به خدا دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی هم می گوید خوب نخوانده ای، نمی فهمی، علمت کم است، بخوان، می فهمی. ما خواندیم و دیدیم که قبلاً همینطور بود، یافتههای ما تفاوتی نداشت، این همان است. او چیز جدیدی به دانش ما اضافه نکرد. همین را به زبان دیگری گفت. می خواهند شما را به همان راه کسب و کار ببرند، از یک طرف با تبعات فرهنگی آن مواجه می شوید، چون باید خوانده شوند، هر بار می گوییم، می گویند این متن را نخوانده اید، متن خوبی است. و شما این متن را نمی دهید.
من الان به عنوان مسئول روابط صنفی باید چکار کنم؟ حرف زدیم، نرسیدیم، نامه نوشتیم، نرسیدیم، آقای قانونگذار چه کنیم؟ آقا شما حتما باید حرف خودتون رو بگید ولی طبق قانون باید بگید چیکار باید بکنیم؟ فردا با آن روبرو می شویم، فردا اعتراض می کنیم، می تواند رفتار سیاسی باشد، رفتار سیاسی باشد. خیلی ناامید کننده است.
ناامیدی هست، نمی دانم چه کار کنم، صنف باید چه کند، تکلیف مدیریت فرهنگی چیست و تحلیل شما از آن مدیریت فرهنگی چیست. حالا بعد از 43 سال خودتان مدیر فرهنگی این مملکت بودید. شما جشنواره را اداره کردید. فارابی کردی اکنون آن مدیریت فرهنگی را چگونه تحلیل می کنید؟ این خیلی مهم است که بعد از 43 سال یک عمر را پشت سر گذاشتیم، یک تاریخ را پشت سر گذاشتیم…
اصل قضیه به این برمی گردد که مدیر باید در قبال چه کسی پاسخگو باشد. اگر فرض کنم در وزارت ارشاد به عنوان مدیر مشغول به کار هستم، من به عنوان دفتری منصوب می شوم، آقای وزیری یکی از سردفتران است، اگر تصور کنم فقط به ایشان جواب می دهم و فکر می کند فقط یک فرد ارشد است. پاسخ می دهد. و این نوع سلسله مراتب اکوسیستم برای من اهمیت اولیه ندارد، فکر می کنم این چیزی است که اکنون با آن روبرو هستیم. یعنی تعدادی از مدیران سرباز مرد. آنها مدیر هستند و از زاویه ای دیگر سرباز هستند. ببخشید ایجنت، به نظر من وجه غالب این آقایان و کسانی که در رأس هستند این است که ماموریت دارند. یک ماموریت سلسله مراتبی شبیه پادگان نظامی که نظم خودش را ندارد اگر نظم خودش را داشت وضعیت ما کمی بهتر می شد جامعه ایران باید به منافع ملی نگاه کند ماجرا کاملا فرق می کند وقتی می گوییم اینکه منافع ملی هدیه شود، روابط بین الملل، روابط بین الملل الان در حوزه فرهنگ، آیا این یک اولویت و یک موضوع ذهنی برای مسئولان کشورمان است؟
خیر
الان چطور نگاه می کنند، برعکس می کنند، می گویند همه روابط بین الملل به جز دو سه کشور، فعلاً روسیه و چین، روابط کاملاً مشکوک است، جشنواره ها مشکوک است، روابط بین الملل مشکوک است، همه چیز مشکوک است. آنقدر در این مورد صحبت کردند و بولتن نوشتند چون با افراد زیادی آشنا شدم، سران کشورها در این سال ها جدی کار کردند، این مفهوم که همه جشنواره های سینمایی سیاسی هستند در ذهن بسیاری از مسئولان کشورمان جا افتاده است، بدون اینکه خودشان آن را می بینند، چیزی که من نمی توانم ببینم، کارشناسانی که به این شکل به آن نگاه می کنند.وقتی این قسمت از این اکوسیستم حذف می شود، به خصوص سینمای ایران که توانسته جایی در این اکوسیستم جای خود را پیدا کند و بر منافع ملی خود بیفزاید، این را نادیده بگیرید، در این چند سال چه گذشت؟ اکنون تقریباً در جشنواره ها، بازارها و گردهمایی های بین المللی رفته ایم. با توجه به اینکه برخی از فیلمسازان ما به هر حال تلاش می کنند غیرقانونی کار کنند، بسیاری از نام هایی که ایرانی هستند، اما در ایران به دنیا نیامده اند یا کودک هستند، به خارج از کشور رفته اند.
آنها فرزندان نسل مهاجر هستند.
صرف نظر از اینکه وارد بحث آثارشان نمی شوم چون برخی از آثار ربطی به ایران ندارند و فرهنگ ایرانی نیستند و فیلم در جای دیگری از دنیا فیلمبرداری شده است، در واقع این اکوسیستم جایگاه خود را تغییر داده است. ، دیگر این مفهوم را نداریم که آنها قبل از دفاتر موجود اینجا هستند. چه کسانی توانستند فیلم ها را در سراسر جهان پخش کنند، در بازارهایی حضور داشته باشند که در واقع به نام سینمای ایران حضور دارند، ما خیلی ضرر کرده ایم. در داخل کشور این اکوسیستم مشخصا تغییر زیادی کرده است، یعنی دو سه فیلمی که به دلایلی بدون توجه به کیفیت، فروش خوبی دارند، چه سهمی در فرهنگ سینمای ایران دارند؟ ما تقریباً چیزی نداریم جز اینکه او را نگه داشته اند یا اینکه از نظر اقتصادی اداره تئاتر کار می کنند.مشکل من این است که وقتی اینجا و آنجا با برخی از مسئولان که هنوز دوستمان هستند مینشینم، میبینم این بچهها هیچ نگاهی به موضوع ندارند، برنامه ندارند، فقط شعار دارند و فقط شعارهایی که میخواهیم بگیریم. به سینما … همه پسورد هستند..
سینما در آستانه انقلاب و شعارهایی از این دست است
وقتی با این شرایط مواجه می شویم، به نظر می رسد که باید مراقب خودمان، همکارانمان باشیم و تا حد امکان به تعهدات فردی خود عمل کنیم، اما می دانم که خیلی سخت است، یعنی می خواهید فیلم نسازید یا تقریبا غیرممکن است فیلمی به این شکل بسازید که فکر می کنید درست است. ما همیشه گفته ایم که امیدواریم شرایط بهتر شود و من هنوز هم امیدوارم که اوضاع بهتر شود، اما آنچه اکنون وجود دارد، به نظر من، اگر قرار باشد بعد از این طرح کلی، در دولت بعدی یا ما ایجاد شود. رو به جلو هستند، وضعیت در حوزه فرهنگ و هنر فاجعه بار است. بعد از مدتی فراموش می کنیم که آنجا بودیم.
فکر میکردم تا یک سال پیش بالاخره این نهادهای دولتی، شهرداریها، در اینجاها میتوانند مشکلات و اختلاف نظرهای خودشان را با این مراکز فرهنگی یا صنفی داشته باشند و بگویند آنچه ما میگوییم باید باشد.او از قدیم الایام همیشه در سینما بود. الان به نظر من آن وضعیت هم تغییر کرده است، یعنی فکر می کنم مجموعه نهادهای حاکمیتی که من اسمشان را شهرداری هم می گذارم، دیگر علاقه ای به این کل مشکل ندارند و نمی خواهند. حتی اگر بگویید مدیر این مجموعه نظر شما را دارد، دیگر همان را نمی خواهند. چون تقریبا فهمیدند من طاقت ندارم. و اگر خودشان شخصی را معرفی کنند، آن شخص متحول می شود و تغییر می کند.
آقای عسگرپور ما فقط از سینما صحبت می کنیم نه سیاست. سینما از سیاست جدا نیست. تنها امید ما خانه سینماست. بالاخره شما خانه ای را که در سال 88 به خوبی به خاطر دارم حفظ کردید. من همیشه دوست دارم آن تاریخ ثبت شود. امیدوارم حافظه شما آن تاریخ را ثبت کند و ثبت کند. در این شرایط پیچیده چه باید بکند؟ علاوه بر این شرایط مدیریت فرهنگ، سانسور، تعطیلی، محدودیت ها و این تصمیمات دادگاه، حالا تصمیمات و شرایط جداگانه دادگاه های مدیریت فرهنگ وجود دارد، صنوف چه باید بکنند؟
مدت هاست که فکر می کنم در مرحله حفظ حداقل ها هستیم. در نهایت، ما باید یک چیز را به حداقل برسانیم. ما همیشه امیدواریم که از این وضعیت خارج شویم، اما بیشتر پارامترها از دست ما خارج است. من فکر میکنم الان در شرایطی هستیم که باید حداقلها را حفظ کنیم، یک قدم به عقب برگشتیم، قبل از اینکه حداقلها را حفظ کنیم، حالا یک قدم جلوتر هستیم و از خود راضی هستیم و انگار راهی برای رسیدن به اینها نداریم. حداقل ها، راهی وجود دارد. ما هیچ چیز دیگری نداریم مگر اینکه به یک آشفتگی بزرگتر برای انتشار منجر شود. اجازه دهید آن را رها کنیم و ببینیم چگونه می شود.تجربه نیز نشان داده است که هرگاه یک شرکت سینمایی با مشکلاتی که با آن مواجه است مواجه می شود و واکنش نشان می دهد، نتیجه بهتری به دست می آید. این نتیجه بهتر از دیدگاه من و برخی از دوستان و شماست – هر چند به شما شک دارم – شاید با برخی از دوستان ما متفاوت باشد. دیده ایم که گاهی یکی دو نفر خاص هستند که نظر می دهند که چرا شما اظهار نظر می کنید. راه حل دیگری ندارند. راه حل دوم همان راهی است که آنها رفتند. مهم نیست.می گویند این آقا فلان سمتی داشت، به سازمان صنفی هم رفت و آنجا آلودگی پیدا کرد، برایشان فرقی نمی کند، یک جوری مدیریت می کند. برای اینکه آن زمان تا حد امکان محترم باشد و به نوعی احساس کنیم که هستیم و داریم کارمان را انجام می دهیم، باید دایره خانه سینما بزرگتر باشد، یعنی محدود به من و من نباشد. 5 دوست من فکر میکنم بخش بزرگی از سفر این است که در بالای همه چیز قرار بگیریم و تحلیلها را در اختیار داشته باشیم.
پیش از این در سال 88 که اشاره کردید، یکی از وظایف هیئت مدیره و مدیران شرکت سینمایی تلاش برای برقراری ارتباط با گروه سانوف یعنی تبادل اطلاعات مستمر بود. سانوف را غافل نگذارید. فکر نکنید خودمان تصمیم می گیریم، خودمان عمل می کنیم و اگر لازم شد همه می آیند. همه از این موضوع آگاه بودند، به نظر من در این موضوع یک وقفه ایجاد شد، یعنی در سال گذشته به دلایلی نتیجه این شد که صنوف از چنین مسائلی آگاه نبود، همانطور که اکنون گاهی اوقات برخی از آنها طوری آن را مطرح کنند که انگار در این سال ها خبری نبودند، انگار که ناگهان به این وضعیت پرتاب شده اند.سینما باید جایگاه خود را بازگرداند. من در این سالها خیلی با این وضعیت برخورد کردم، ساکت باشید، اگر چیزی نگویید حل می شود، مخصوصاً در مورد احکام دادگاه، نه اخیراً قبلاً چندین بار اتفاق افتاده است. چیزی که من متوجه شدم برعکس این است، یعنی همیشه فکر میکردم که اتفاقاً جایی که ما فقط به روش مذاکره ادامه میدهیم و به هیچ وجه نگذاریم این خبر اتفاق بیفتد، نیاز به پخش و انتشار دارد. دایره بزرگی کشیده میشود، به ضرر ما تمام میشود و اتفاقاً از این داستان به این خلاصه میشود که شما میتوانید ارتباط درون صنفی خود را فعالانه داشته باشید و در جایی که لازم است همه مطلع شوند، اطلاع دهید. حالا این احکامی که منتشر شده اولی است که معلوم است کار شخص دیگری خارج از دادگاه نیست و در جای دیگری منتشر شده است، اما ظاهراً همان جایی که آنها را منتشر کرده علاقه مند به انتشار این شماره بوده است. اگر من جای نهادهای امنیتی بودم همان طور که از ابتدا شروع شد به طور جدی به این موضوع می پرداختم و اگر جای نهادهای امنیتی بودم امنیت کشور برایم مهم است. ، می رفتم، می دیدم چه چیزی باعث می شود در این زمان چنین دستورهایی داده شود.این یک پیچیدگی دارد، به این سادگی نیست چون شما به روند کار نگاه می کنید و احساس می کنید که روز به روز تلاش می کنند تشکل های صنفی را عصبی تر کنند، نه تنها این، چیزهای دیگری هم به هم می رسد، می توانید این جریان را احساس کنید که اتفاقاً بخش بزرگی از مناصب فعلی را در دستگاههای اداری اشغال کردهاند و سعی میکنند بدنه صنفی را بیاعصاب کنند. ما باید این را درک کنیم، انگار می خواهند ما را عصبی کنند. اگر به آن سمت برویم، اگر بخواهیم با عصبانیت به موضوع بپردازیم، فکر می کنم در یک زمین بازی می کنیم. به طور خصوصی سازمان می خواهد چه مدیران صنفی با هیئت حاکمه داشته باشد، باز هم به نظر من نتیجه خوبی حاصل نمی شود چون با چند مورد مواجه هستیم، مثلاً این برای من سوال بود تا چند وقت پیش. فکر میکردم هیئتی از افراد وجود دارد، زیرگروهی از شورای امنیت دولتی که عمدتاً با هنرمندان و ورزشکاران سروکار دارد. این ممنوعیت ها و محدودیت ها قبل از تصمیمات دادگاه ایجاد شده بود و بعد به نظر می رسید که نظر این گروه می تواند در احکام دادگاه ها تأثیر داشته باشد یا با این قوانین موافق نیست یا از طرف کسی یا چیزی اطلاع رسانی نشده است. البته سعی دارد خودش را حل کند، به نوعی باید حل شود، به نفع فرهنگ کشور ما نیست.شما می توانید این را به دو یا سه روش تفسیر کنید، یکی این که سردرگمی وجود دارد. بالاخره اگر هیئتی از افراد وجود داشته باشد، چیست؟ اگر وجود دارد چیست؟ اگر کمیته فردی است چرا باید در شورای امنیت باشد؟ البته آقای ارشاد، چون اعلام کردم کمیته دوم به برنامه هفتم توسعه می پردازد که در برنامه توسعه آن کمیته دیده می شود. تا به حال به هر شکلی که باشد، بلافاصله ذهن ما به سمت محدودیت ها رفت، به جای اینکه به این فکر کنیم که چگونه گسترش پیدا کنیم تا همه بتوانند کار کنند، ابتدا به محدودیت ها فکر می کنیم و به هر حال موضوع همین است. یک دیدگاه دیگر هم هست که نمی توان گفت زنجیر نیستند، من در سال های اخیر که با بگیر و ببند مواجه هستیم، بارها به این جمله برخورد کرده ام، یکی از آقایانی که مسئول هم هستند پیش ما می آید و می گوید آقا. منظورم مقام بالاتر آنها نیست. حال اجازه بدهید به قضیه این خانه هنرمندان هم اشاره کنم. شهرداری در روز معرفی من، تماشاخانه ایرانشهر را تحویل گرفت. خودشان به این سبک آمدند، سبک معروف را گرفتند که همیشه اینطور نیست، البته بخش تاسیسات ابتدا قفل را عوض می کند و مستقر می شود. بیمه می آید و قفل را حل می کند. با خانه اندیشمندان هم همین کار را کردند، آمدند تماشاخانه ایرانشهر را گرفتند و یک آقایی از شهرداری با ما بود، آقای بهروز غریب پور پشت میکروفون ایستاد و این کار را محکوم کرد، چرا شهرداری این کار را کرد؟ گفت چی شده گفتم امروز قبل از مراسم فکر کردند باید عملیات شبانه انجام بدهند یعنی همان موقع که آنجا رفتند وارد آن مراسم می شدند، در همان زمان ما هم عمل می کنیم. باید به آن برسیم. این یک رویکرد بسیار فرهنگی و هنری است. گویا من چنین چیزی گفته ام.” آقای شهردار اینطوری نیست، الان که یک سال گذشت، نظر آقای شهردار هنوز هم همینطور نیست، می توانم بگویم نظر آقای شهردار هم همین بود، این حرف ها تعارف است.
به نظر شما خانه سینما واقعا باید حداقل کار کند؟
نه منظورم این نیست ضمناً برای حفظ حداقل ها باید حداکثر اقدام صورت گیرد، اما این برای حداقل هاست. در خانه اصناف ممکن است یکی از دلایل پویایی صنفی همین باشد و ممکن است گروه خانه سینما در نظر داشته باشند که اساسنامه سینماها باید به یک اساسنامه مترقی تبدیل شود که برای آن پیش نویس تهیه کرده اند. این خیلی خوب است، اما فراموش نکنیم که ما اکنون در شرایط فعلی هستیم، حداقل ها را با حداکثر توان خود حفظ می کنیم. این موضوع دیگری است، برای این است که وقتی با دولت مواجه می شوید، حالا اسم اساسنامه را می آوریم، در وزارت رهبری شرایط جنگی ایجاد می شود، می گوییم می خواهیم اساسنامه خانه سینما را تغییر دهیم. حالا ما چه چیزی را می خواهیم عوض کنیم، می خواهیم این را بدهیم، می گوییم قانون اساسی را عوض کنید، آنجا اعلام وضعیت جنگی می کنند، یعنی بلافاصله شوراها تشکیل می شود، عجیب کار می کنند، قانون اساسی را تغییر می دهند، تا دوستان و همکاران ما باید درک کنیم که ما اکنون در وضعیت متفاوتی هستیم، ما به حداقل ها پایبند هستیم.به ما توهین می کنند، در واقع می خواهند ما را تحقیر کنند، معلوم است که این کار را می کنند، این ماجرا مربوط به ماه های آخر است، قابل پیش بینی بود، یعنی از چند ماه پیش به نظر من رابطه بین حکم گروه و حوزه فرهنگی و هنری هم در بحث قبلی مطرح شد. گفتم اصلش را نمی خواهند داشته باشند.
تقریباً به این نتیجه رسیدند که باید تماشا شوند، من کاملاً فهمیدم که در آن جلسات که رفتم یا باید خودی شوند یا حد وسطی وجود ندارد، مدیریتی که انگار متعلق به این حوزه نیست. صبوری نیست، یعنی مدیریت فرهنگی یک مقدار صبر می خواهد، مردم باید حرف زدن را بلد باشند. رفتار هنرمندان را تحمل و درک کنید. هنرمندان به هر حال ویژگی های خاص خود را دارند. اگر مدیر آن کیفیت را نداشته باشد حوصله اش سر می رود، سریع می گوید این چیزها را نمی فهمم یا این طرفی یا آن طرفی، حرف نزن، یا در این طرف هستید یا شما در طرف دیگر، زیرا این خسته کننده است. آنها این کار را نمی کنند، آنها به سرعت می خواهند از قیچی استفاده کنند. مدتی پیش متوجه شدم، از چند ماه پیش احساس کردم که اگر اوضاع از نظر نهادهای حاکمیتی به طور نسبی آرام شود، حتماً این پروژه را شروع می کنند، با تعدادی از همکاران برخورد می کنند. ، حالا هر کدام دلیلی دارند. روسری نداره کلاه داره کلاه داره قسمتی از گردنش بیرونه بعد مراحل بعدی میره فقط اینجا نیست به قول من مراحل بعدی هم هست یواش یواش ، این مرحله باید طی شود، مرحله بعدی، آقای آقای نظر دادند، قدم بعدی، قدم بعدی تا زمانی که همه پرونده ای در دست داشته باشیم.